مرواریدهای خاکی
پسر گلم سلام سه شنبه 26 خرداد 94 هوا خیلی گرم بود! خیلی ها میگفتن چرا اومدین و چرا بچه رو تو این گرما اوردین بیرون! منم میگفتم که دوست داشتم پسر کوچولوم تو این مراسم شرکت کنه تا به سهم خودش از غواصای شهید و شهدای گمنام تشکر کنه! همونایی که از جونشون گذشتن تا ما در آرامش باشیم! هوا خیلی گرم بود و جمعیت زیادی اومده بودن. شما هم لپ هات سرخ شده بود و غر میزدی. به پیشنهاد یه آقایی رفتیم تو یکی از مغازه های نزدیکمون. زیر باد کولر خنک شدی و آروم! حدود 2 ساعت منتظر موندیم تا شهدا رو آوردن! با دیدن تابوت هاشون دلم لرزید و اشکم سرازیر شد. اللهم صل علی محمد و آل محمد! روحشون شاد! ...
نویسنده :
مامانی
15:38